هنفوا در خداوه نون شوند نهاي هم موه آينددم. پس از مدتيي ط از زنداتدند ورة عناي به اين نهضين جلساتناد ن جواني م رتفاق ايشان كهسان به نام مراز درهاي ايشان اسحديم. در يكي از ا آزاد شده بودم كه شنيدر آنجا شوخي ندم اس دي نيستند. رس،شگعدلم نسبتر جلله خامدر حسالي كهخامواني با حضومااجع به و تقل م ي سمناني غرقراي بزري خراان(ع) حاج غل در خراساامرضا قدسي نوشتهام. در سال 136 به اين پيدمت يكي از اگ و انقلابولياي خدا به نام آاني(ره) كهن ساكن بوحضرت آيدند،لله 45 س ميرفتيم و تفاده ميكررت آيتانهاي مرا دستگير كردند و مدت هم مباحثه بوديم. قاي سمنحدود انقت امام زملاببا تاال پيش به ا در عبودند بوييها و عالم سيْر شبهه داپني در يك تشتم. با خود ميانديشيدم كه عالم سير چگونه عالمي است؟ چطور ميشود آقام ككردند: مام صد9 خدمت ايشاولاني در زندان بودم.نس از اتحبت ايشان درسمنا رسيده بودانقلاب اسلامي و هم دربا سيْر ديدم كه آقاي قدسي شما به زندان افتادهايد و من غرق در خون خود شدهام و (به آيتالله خ عنوانامنهاي اشاره كرت خاطراتي نقل شده است. خاطرهاي را از يكي از شه خ مرحوم آقاي سمناني چنين كردند: «در عالم گفتان هم رهبر ايرانند:) ايش شدهاند».